معنی داشته در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

داشته. [ت َ / ت ِ] (ن مف) نعت مفعولی از داشتن. رجوع به داشتن در معانی مختلفه ٔ آن شود. || ایستانیده:
خود جنیبت بدرش داشته بینند براق
کز صهیلش نفس روح معلا شنوند.
خاقانی.
بر در مرقد سلطان هری ز ابلق چرخ
مرکب داشته را ناله ٔ هراشنوند.
خاقانی.
- داشته شدن، تعهد و تیمار و نگهداری کرده شدن: این کار چنان داشته شود که بروزگار امیرماضی. (تاریخ بیهقی).
|| ملک. مال.
- امثال:
داشته آید بکار ورچه (ورکه) (گرچه) بود زهر مار، نظیر: هرچه در نظرت خوار آید نگه دار که روزی بکار آید. (امثال و حکم دهخدا).
|| کهنه. فرسوده. ضایع شده. (برهان). نیمدار:
یکی جامه بُد داشته دربرش
کلاهی ز مشک ایزدی بر سرش.
فردوسی.
ای که شد زرد و کهن پیرهن جانت
پیرهن باشد جان را و خرد را تن
عاریت داشتم این از تو تا یک چند
پیش تو بفکنم این داشته پیراهن.
ناصرخسرو.
صاحب انجمن آرا پس از نقل شاهد فوق گوید: و این لغت را در جهانگیری دیده ام با این شاهد و در رشیدی نیافتم. گمانم که صاحب جهانگیری داشته را به معنی کهنه و فرسوده، قیاس کرده و صاحب برهان بدو اقتفا نموده. (انجمن آرای ناصری). و درس تکرار باشد واصله من الدرس الذی هو الطمس، کهنه بودن و اثر ببردن، برای آنکه چون تکرار کند بر او بذله شود و داشته شود چون جامه ٔ خلق که بسیار داشته باشند. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 1 ص 549).

فرهنگ معین

(اِمف.) آن چه که در تصرف شخص درآمده، نگاه داشته، محفوظ، (اِ.) دارایی، (ص.) کهنه، فرسوده، ضایع شده. [خوانش: (تِ) [په.]]

فرهنگ عمید

آنچه در تصرف کسی بوده،

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) آنچه که در تصرف شخص در آمده، نگاهداشته محفوظ، فرسوده ضایع شده.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر