دارو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
آن چه پزشک برای درمان بیمار تجویز می کند، درمان. [خوانش: [په.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
(پزشکی) آنچه طبیب برای معالجۀ بیمار تجویز کند از خوردنی یا نوشیدنی یا مالیدنی، آنچه با آن دردی را درمان کنند، دوا،
دانهها و گردهای خوشبو و خوشطعم از قبیل فلفل و زرچوبه و خردل و دارچین که از گیاهها و درختان میگیرند و برای خوشطعم ساختن غذاها به کار میبرند،
* داروی بیهوشی: (پزشکی) دارویی که با آن کسی را بیهوش کنند،
حل جدول
دوا
مترادف و متضاد زبان فارسی
دوا، درمان، علاج، زهر، سم
فرهنگ فارسی هوشیار
هر چه با آن دردی را درمان کنند، دوا، جهت قطع بیماری بکار میرود
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.