معنی داردار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

داردار. (اِ) کنایت از دیر پاییدن و ثبات و پایداری. (برهان). || در تداول امروز: بانگ و فریاد و سر و صدا. || آدم پرشور و شر. (لغات محلی شوشتر - خطی). || (فعل امر) تأکید در امر بداشتن. (لغات محلی شوشتر).

فرهنگ معین

(ق مر.) درنگ و کندی در انجام کار.

فرهنگ عمید

دادوفریاد، سروصدا، جاروجنجال،
* داردار کردن: (مصدر لازم) [عامیانه] دادوفریاد کردن، سروصدا راه انداختن،

صبر کردن، درنگ کردن،
جنگ و هیاهو،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر