معنی دارافزین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

دارافزین. [رْ اَ] (اِ) دارآفرین. تکیه گاه و محجر تخت و صفه و بام و تکیه گاه مطلق. (انجمن آرا). دارابزین:
بخیره چشمی سوراخهای دارافزین
بسرخ رویی دیوارهای آتشدان.
روحانی سمرقندی.
رجوع به دارآفرین شود.

فرهنگ معین

نرده ای که جلو اتاق یا ایوان درست کنند، تکیه گاه، طارمی. [خوانش: (اَ) (اِ.) = داربزین. داروزین: ]

فرهنگ عمید

پناهگاه،
تکیه‌گاه،
نرده، تارم،
سکو،
تارمی که جلو اتاق یا ایوان درست کنند،
تکیه‌گاه تخت،

فرهنگ فارسی هوشیار

داربزین دار بزین یونانی تازی گشته پیشگاه پیشسرا ستناوند، تارمی یونانی تازی گشته پارسی تازی گشته دارابزین ستناوند تارمی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر