معنی داد چیزی دادن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

داد چیزی دادن. [دِ دَ] (مص مرکب) ادا کردن حق آن. بجای آوردن آن چنانکه باید:
بشعر خواجه منم داد شاعری داده
به جای خویش معانی از او و سرواده.
خجسته.
همی رفت پیش اندران هفتواد
بجنگ آمد و داد مردی بداد.
فردوسی.
اما چو من این کار پیش بگرفتم می خواهم که داداین تاریخ بتمامی بدهم... تا هیچ چیز از اقوال پوشیده نماند. (تاریخ بیهقی). رجوع به داد دادن شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر