خیمه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
خیمه. [خ َ م َ] (اِخ) رستاقی است از رساتیق طائف. (از معجم البلدان).
فرهنگ معین
(خِ مِ) [ع. خمیه] (اِ.) چادر، سراپرده.، ~روی آب زدن کنایه از: کار بی ثبات یا زیان آور کردن.
شب بازی (~. شَ) [ع - فا.] (اِمر.) نمایش عروسکی. یکی از هنرهای نمایشی که در آن عروسک ها را از پشت پرده یا خیمه کوچکی به وسیله سیم یا نخ به حرکت درآورند و یک تن از داخل خیمه به زبان آن ها سخن گوید.
فرهنگ عمید
چادر
* خیمه زدن: (مصدر لازم)
برپا کردن خیمه،
[مجاز] اقامت کردن،
حل جدول
چادر
سرادق
مترادف و متضاد زبان فارسی
چادر، خرگاه، سراپرده، شامیانه
فرهنگ فارسی هوشیار
چادر، سایبان بزرگ
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.