خیساندن | در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی - جدول یاب

خیساندن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خیساندن. [دَ] (مص) خیسانیدن. (ناظم الاطباء). ترنهادن. فرغاردن. فرغاریدن. شیبانیدن. شیوانیدن. آغاردن. آغاریدن. بیاغاریدن. آغوندن. نقوع. نقع. (یادداشت مؤلف). آغشتن و قرار دادن در مایعی تر نهادن. || سخت تر کردن. خیس کردن. (یادداشت مؤلف). انقاع.

فرهنگ معین

(دَ) (مص م.) خیسانیدن.

فرهنگ عمید

خیس کردن چیزی برای آنکه آب را به خود بکشد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تر کردن، خیسانیدن، خیس کردن، مرطوب کردن،
(متضاد) خشکاندن، خشکانیدن

فرهنگ فارسی هوشیار

تر نهادن، خیس کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر