معنی خیز برداشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خیز برداشتن. [ب َ ت َ] (مص مرکب) بقصد دور جستن خود را گرد کردن چنانکه شیر و ببر و غیره. دور جستن چنانکه شیر برای شکاری بقصد جایی. || جستن از جائی بجائی دور. جستن مسافتی دور را. || قصد جستن یا جستن. (یادداشت مؤلف). || ورم کردن. آماس کردن. باد آوردن. آماسیدن. آماس پدید کردن. چنانکه گویند پشت دستش خیز برداشته یعنی پشت دستش بادآورده.

فرهنگ فارسی هوشیار

جهیدن، جستن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر