معنی خوش منظر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
خوش منظر. [خوَش ْ / خُش ْ م َ ظَ] (ص مرکب) خوب چهره. نیک سیما. نیکودیدار. (ناظم الاطباء). خوش نما. خوب دیدار. (یادداشت مؤلف). خوبروی:
که دریافتم حاتم نامجوی
هنرمند و خوش منظر و خوبروی.
سعدی (بوستان).
|| با منظره ٔ خوب. با چشم انداز نیکو. خوش منظره: و صباح از عکس جمال حورالعینش خوش منظر. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان). ابوعلی محمد مردی فاضل بوده است و بغایت پرهیزگار و خوش محاوره و خوش منظر. (تاریخ قم).
خوشسیما، زیبا،
خوشنما، خوشمنظره،
خوبروی خوش چشم انداز (صفت) نیک منظر خوب صورت نیکو چهره.
خجسته رو