معنی خوش خوراک در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خوش خوراک. [خوَش ْ / خُش ْ خوَ / خ ُ] (ص مرکب) لذیذ. بامزه. خوشمزه. خوش طعم. خوشخور. || آنکه غذاهای نکو خورد. آنکه غذاهای لذیذ خورد. (از ناظم الاطباء): خِرخِر؛ مرد خوش خوراک خوش پوشاک. (از منتهی الارب). || کنایه از مردم خوشگذران راحت طلب. (از ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

(~. خُ) (ص مر.) کسی که خوب غذا بخورد، خوشخوار.

فرهنگ عمید

ویژگی کسی که خوب غذا می‌خورد یا غذاهای خوب می‌خورد،
ویژگی خوراک لذیذ و خوش‌مزه،

حل جدول

پراشتها، دارای اشتهای زیاد

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر