معنی خوسه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خوسه. [س َ / س ِ] (اِ) صورت که در پالیزها برپای کنند گریختن سباع و وحش را. (یادداشت مؤلف). علامت و صورتی که در فالیزها و کشت زارها نصب کنند تا جانوران از دیدن وی گریزند. (ناظم الاطباء). مترس. لعین. ضَبَغْطَری ̍، کخ. مترسک. || لاس مست. فحل آمده. (یادداشت مؤلف).
- خوسه شدن ماده سگ، به فحل آمدن ماده سگ. صُروف. (یادداشت مؤلف).

گویش مازندرانی

مخفی گاه، محل خوابیدن حیوانات

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر