معنی خودکشی کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خودکشی کردن. [خوَدْ / خُدْ ک ُ ک َ دَ] (مص مرکب) خود را کشتن. انتحار کردن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خودکشی کردن برای امری، سخت خواهان آن بودن و کوشش و تلاش بسیار برای بدست آوردن آن کردن. (یادداشت بخط مؤلف):
دیشب چه خودکشی که نکردم بکوی تو
بیرون نیامدی بتماشا چه فائده ؟
ملا ناظم (از آنندراج).
اول ببزم مهروفا خودکشان کنند
آنگاه معنی دل ما را بیان کنند.
اسیر (از آنندراج).
تذرو وکبک برای چه خودکشی نکنند
که در نشیمنشان شاهباز مهمان شد.
فرج اﷲ شوشتری (از آنندراج).

مترادف و متضاد زبان فارسی

انتحار کردن، خود را کشتن، خودسوزی کردن،
(متضاد) قتل نفس کردن، نسل‌کشی کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر