معنی خودکشی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خودکشی. [خوَدْ / خُدْ ک ُ] (حامص مرکب) انتحار.

فرهنگ معین

خود را به وسیله ای کشتن، انتحار، (کن.) کار زیاد کردن، کوشش بسیار کردن. [خوانش: (~. کُ) (حامص.)]

فرهنگ عمید

خود را کشتن، عمل ارادی شخص برای کشتن خود، انتحار،
[عامیانه، مجاز] کوشش بسیار در امری،

حل جدول

انتحار

اثری از امیل دورکیم

مترادف و متضاد زبان فارسی

انتحار، قتل‌نفس،
(متضاد) نسل‌کشی، تلاش‌مفرط، تقلای زیاد، کارمستمر

فرهنگ فارسی هوشیار

خود را بوسیله ای کشتن انتحار، کار زیاد کردن کوشش بسیار کردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر