معنی خودنمایی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خودنمایی. [خوَدْ / خُدْ ن ُ / ن ِ / ن َ] (حامص مرکب) تظاهر. (یادداشت مؤلف). خودستایی. تکبر. غرور. فخریه. (ناظم الاطباء):
چو زورآوران خودنمایی مکن
بر افتاده زورآزمایی مکن.
سعدی.
چو میدانم قصور مایه ٔ خویش
خلاف عقل باشد خودنمایی.
سعدی (صاحبیه).
خودنمایی لازم نودولتان افتاده است
خون چو گردد مشک ناچار است غمازی کند.
صائب.
|| ریا. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ عمید

خودستایی، تکبر،

حل جدول

پز

نشان دادن توانایی و زیبایی

فیس

دش

مترادف و متضاد زبان فارسی

تظاهر، تنافس، جلوه‌گری، خودستایی، ظاهرسازی، عرض اندام، نمایش، وانمود، ظهور، بروز

پیشنهادات کاربران

طمطراق

داب

فیس

عرض اندام

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر