معنی خمیره در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

خمیرترش، سرشت، طبع. [خوانش: (خَ رِ) [ع. خمیره] (اِ.)]

فرهنگ عمید

سرشت، طینت،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ذات، سرشت، طبیعت، طینت، نهاد، جوهر، جوهره، مایه، اساس، رکن، ترکیب

گویش مازندرانی

ذات، سرشت، آردی که زیاد ساییده شده باشد، تن، کالبد

فرهنگ فارسی هوشیار

خمیر ترش، خمیر مایه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر