معنی خلیده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خلیده. [خ َ دَ / دِ] (ن مف / نف) در اندرون رفته. (صحاح الفرس). فرورفته. نفوذکرده. (ناظم الاطباء):
هر ساعتش از غصه گلی تازه شکفته
وز غصه چو خارش همه در دیده خلیده.
انوری.
|| فرورونده. نفوذکننده:
پر گرد باغ و بی بر شاخ و خلیده خاری
تاریک چاه و ناخوش زشت و درشت جایی.
ناصرخسرو.
|| سوراخ کرده. || گزیده. || سوراخ و جای فرورفتگی سوزن. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

فرورفته، زخم شده. [خوانش: (خَ دِ) (ص مف.)]

فرهنگ عمید

فرو‌رفته،
آزرده: زواره بیامد خلیده‌روان / که امروز چون رفت بر پهلوان (فردوسی: ۲/۱۷۷)،

فرهنگ فارسی هوشیار

فرو رفته، نفوذ کرده

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر