خله در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(خَ لِ) (اِ.) پاروی قایق رانی.
(خِ لَّ) [ع. خله] (اِمص.) مصادقت، برادری.
دوستی، صداقت، خصلت. [خوانش: (خُ لَّ) [ع. خله] (اِمص.)]
(~.) (اِ.) هر چیز نوک تیز که جایی بخلد و فرو رود مانند سوزن، جوال دوز.
(خُ لِ) (اِ.) قارچ، سماروغ.
فرهنگ عمید
پاروی قایقرانی: آب تیرهست این جهان کشتیت را / بادبان کن دانش و طاعت خله (ناصرخسرو: ۲۸۱)،
هرچیز نوکتیز که میخلد و به جایی فرومیرود، مانندِ سیخ، خار، و سوزن: آدمیان را سخنی بس بُوَد / گاو بود کش خله در پس بُوَد (امیرخسرو۱: ۱۲۵)،
درد ناگهانی،
بانگ و فریاد، هیاهو، غوغا، سروصدا: برآید یکی باد با زلزله / ز گیتی برآرد خروش و خله (فردوسی: ۱/۲۵۱)،
(صفت) بیخود و هرزه، یاوه،
خلم xe (o) lm
گویش مازندرانی
فراوان – زیاد – خیلی
خیلی
فرهنگ فارسی هوشیار
پاروی قایق رانی
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.