معنی خفگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خفگی. [خ َ ف َ / ف ِ] (حامص) حالت فشردگی گلو و حبسی و تنگی نفس. (ناظم الاطباء). خبگی. خپگی. گلوگرفتگی. (یادداشت بخط مؤلف). || اضطراب. || کم هوائی جایی. || آزردگی خاطر. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

حالتی که به‌واسطۀ کمی اکسیژن در هوا، تغییر درجۀ فشار هوا، استنشاق گازهای سمی، و مانند آن و درنتیجه سخت شدن تنفس دست می‌دهد و گاه سبب مرگ می‌شود،

حل جدول

اختناق

مترادف و متضاد زبان فارسی

احتقان، تنگی‌نفس، نفس‌تنگی، اختناق، خفقان

فرهنگ فارسی هوشیار

حالت فشردگی گلو و حبسی و تنگی نفس

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر