معنی خطر کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
خطر کردن. [خ َ طَ ک َ دَ] (مص مرکب) تهور کردن. خود را بخطر افکندن. (یادداشت بخط مؤلف):
مهتری گر بکام شیر در است
رو خطر کن ز کام شیر بجوی.
حنظله بادغیسی.
روزیش خطر کردم و نانش بشکستم
بشکست مرا دست و برون کرد ز خیری.
مشفق بلخی (از فرهنگ اسدی نخجوانی).
در عشق تو جز بجان خطر می نکنم
گرمن زاغم چرا حذر می نکنم.
مسعودسعدسلمان.
|| کارهای سخت و پرآفت کردن: در خدمت وی، گرم و سرد بسیار چشید و رنجها دید و خطرهای بزرگ کرد. (تاریخ بیهقی).
ریسک کردن، مخاطرهجویی کردن، خطر پذیرفتن، به استقبالخطر رفتن،
(متضاد) عافیت طلبیدن، سلامت جستن، سلامتجویی کردن
خود را به آب و آتش زدن سیجیدن هنر کردن