معنی خش خش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خش خش. [خ ِ خ ِ] (اِ صوت) حکایت صوت جامه ٔ آهاردار گاه رفتن یا جنبیدن صاحب آن و امثال آن. بانگ جامه ٔ نو و بانگ کاغذو جز آن. خشت خشت. (یادداشت بخط مؤلف):
از آنسو خشخش مخفی ازینسو شق شق مدفون
شنو این رمز از قاری سؤال است آن جواب است این.
نظام قاری.
آواز رفتن مار در سقف یا میان کزل و کاه. (یادداشت بخط مؤلف): و خشخش رفتن او [افعی] همچون خشخش درختان بود که باد بر وی بزد. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی).

فرهنگ عمید

صدای حرکت خفیف دو چیز بر روی یکدیگر، مانند کاغذ، برگ خشک، و پارچۀ آهاردار،

گویش مازندرانی

صدایی که از لگدمال کردن برگهای خشک برخیزد

به خوبی – کاری را با خوشی به انجام رساندن

فرهنگ فارسی هوشیار

صدای کاغذ و پارچه آهاردار

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر