معنی خشک مغز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خشک مغز. [خ ُ م َ] (ص مرکب) خشک سر که دیوانه وش و تندخوی باشد. (از برهان قاطع). دیوانه و سودائی مزاج و کله خشک. (آنندراج) (شرفنامه ٔ منیری) (غیاث اللغات):
قمری درویش حال بود ز غم خشک مغز
نسرین کان دید کرد لخلخه ٔ رایگان.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 332).
|| هرزه گو. (آنندراج):
مردکی خشک مغز را دیدم
رفته در پوستین صاحب جاه.
سعدی (گلستان).

فرهنگ معین

تندخو، احمق، خل. [خوانش: (~. مَ)]

فرهنگ عمید

فاقد توانایی دریافت افکار جدید، قشری،
یاوه‌گو،

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) تند خود سودایی، دیوانه وش احمق خل.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر