معنی خزیمة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خزیمه. [خ ُ زَ م َ] (اِخ) وی از بنی عامر و پدر ام المؤمنین زینب زوجه ٔ رسول خدا صلوات اﷲ علیه بوده است. (یادداشت بخط مؤلف).

خزیمه. [خ ُ زَم َ] (اِخ) ابن ثابت الانصاری ملقب به ذوالشهادتین. از کبار صحابی بوده است. رجوع به ذوالشهادتین شود.

خزیمه. [خ ُ زَ م َ] (اِخ) ابن حازم. نام یکی از عربان است که بزمان رشید بدور شهر مراغه دیواری کشید. (یادداشت بخط مؤلف).

خزیمه. [خ ُ زَ م َ] (اِخ) ابن حکیم. نام همسفر حضرت رسول است به شام. (حبیب السیر چ 1 ص 105).

خزیمه. [خ ُ زَ م َ] (اِخ) ابن مالک. از ملوک عرب بنی لحمه بود و او را «ابرص » و «رضاح » نیز گویند. (حبیب السیر چ 1 ص 89).

خزیمه. [خ ُ زَ م َ] (اِخ) ابن مدرکهبن الیاس بن مضر. از اجداد پیغامبرعلیه السلام (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 152).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر