معنی خرفت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خرفت. [خ ِ رِ] (از ع، ص) کندفهم. کندذهن. (یادداشت بخط مؤلف). کودن. بیحس. مبهوت. ازکاررفته. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

ابله، نادان، کندذهن. [خوانش: (خِ رِ) (ص.) (عا.)]

فرهنگ عمید

کودن،
ویژگی کسی که براثر پیری، فساد و تباهی عقل پیدا کرده است،
* خرفت شدن: (مصدر لازم) تباه شدن عقل براثر پیری،

مترادف و متضاد زبان فارسی

پیر، سالخورده، کهنسال،
(متضاد) خردسال، برنا، جوان، پخمه، حواس‌پرت، خرف، بی‌هوش‌وحواس، کم‌حواس، کندذهن، کم‌هوش، کودن، منگ، ابله

فرهنگ فارسی هوشیار

کند فهم، کند ذهن

فرهنگ عوامانه

آدم بی ذهن و کند فهم وکم هوش را گویند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر