معنی خرشین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
خرشین. [خ َ] (اِ) خرامش. (ناظم الاطباء). خرامیدن (آنندراج):
بمیدان چو آغاز خرشین نهاد
در فتنه بر روی اعدا گشاد.
حکیم علی فرقدی (از آنندراج).
|| نوسان. لرزش. جنبش. (ناظم الاطباء).
خرشین. [خ َ] (اِخ) نام طایفه ای است از افغان که دعوی سیادت می کنند. (آنندراج).
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.