معنی خرشید در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خرشید. [خ ُ] (اِ) آفتاب روشن چه «خر» بدون واو بمعنی «آفتاب » و «شید» به یای مجهول بمعنی «روشن »، چون لفظ «خُر» تنها استعمال کنند متأخرین به واو نویسند و جهت امتیازاز لفظ خَر و چون با «شید» ضم کنند بدون واو نویسند. صاحب سراج اللغات نوشته که در لفظ خورشید واو معدوله است این را بی «واو» نباید نوشت. (از غیاث اللغات). صاحب «آنندراج » و «انجمن آرای ناصری » معتقدند که: «معنی ترکیبی این کلمه آفتاب و شید بمعنی روشنی است، چون خُر تنها استعمال کنند متأخرین به واو نویسند که با «خر» مشتبه نشود، چون با «شید» ضم کنند بی «واو» نویسند و بعضی اهل لغت چون خرشید را خرشاد با آباد قافیه کرده اند خطا یافته اند چنان دانسته که خرشاد نیز بمعنی خرشید و ندانسته اند که خرشید را اماله کرده و خرشاد و با آباد قافیه کرده اند چنانکه در فرهنگ آمده خطا است و آباد را اماله کرده اند «بید» شده و با خورشید قافیه است چنانکه روحانی گفته:
گشته از فیض تابش خورشید
کوه و دژ سبز و بوم و بر آبید.
روحانی.
از این قرار خرشاد غلط است و ظن غالب این است. خورشید. آفتاب. (ناظم الاطباء). رسم الخطی در خورشید است. (یادداشت بخط مؤلف). || روشنی آفتاب. (ناظم الاطباء).

خرشید. [خ ُ] (اِخ) نام دهکده ای بوده است بین ساری و اشرف. پس از عبور از ساری ابتداء به نارنج باغ می رویم تا پس از نارنج باغ به نکا و از نکا به اشرف رسیم، در این راه پیمایی چون بحدود یک ساعت خارج از نارنج باغ شویم ابتدا توسکلا را در بین جنگل می بینیم و یک ساعت بعد از آن والینوا دیده میشود و بعد دهکده ٔ خرشید در طرف راست بنظر می آید. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 59).

خرشید. [خ ُ] (اِخ) ابوالقاسم. وی از اسپهبدان مامطیر بود و سه برادر داشت به نامان «قارن تابریانی » و «سهراب »و «شیرزاد». به حدود 512 تا 530 هَ. ق. میزیست. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 147).

خرشید. [خ ُ] (اِخ) ابن دازمهر. وی آخرین ِ حکام آل دابویه است که ازسال 88 تا سال 116 هَ. ق. بر طبرستان حکم راند. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 180).

خرشید. [خ ُ] (اِخ) ابن کیکاوس هژبرالدین. وی از حکام گوشواره بود. او بجای نواده ٔ خود مبارزالدین ارجاسف بحکومت گوشواره در اواخر قرن ششم هجری رسید. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 148).

خرشید. [خ ُ] (اِخ) ابن گیل. نام دیگر وی دابویه است و او نخستین ِ حکام طبرستان از خاندان آل دابویه میباشد. این خاندان را دابوان و آل گاوبره (گاوباره) نیز می نامند و بحدود 104 بنابر قولی بر طبرستان حکم راندند ولی رابینو از روی سکه های آنان حدس زده است که دوره ٔ حکومت آنان 46 سال بیشتر نبوده. باری دوره ٔ حکومت خرشیدبن گیل از 50 تا 66 هَ. ق. طول کشید. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 134).

فرهنگ عمید

خورشید

گویش مازندرانی

خورشید آفتاب

فرهنگ فارسی هوشیار

توضیح در غالب نسخه های خطی قبل از عهد مغول و اوایل آن عهد همین صورت ضبط شده نه ((خورشید)) .

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری