خرده ریز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
خرده ریز. [خ ُ دَ / دِ] (اِ مرکب) آشغال. ریزه پیزه. خرت و پرت. چیزهای بسیار کوچک.
فرهنگ معین
اشیاء کم ارزش، چیزهای کم فایده یا بیهوده، باقی مانده هر چیز، آشغال. [خوانش: (~.) (اِمر.) (عا.)]
فرهنگ عمید
چیزهای خُرد، کمبها، پراکنده، و بیهوده،
حل جدول
چیزهای کوچک و کمبها
تلکه تسمه
چیزهای کوچک و کم بها
مترادف و متضاد زبان فارسی
خرتوپرت، خنزرپنزر
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.