معنی خرخر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
خرخر.[خ َ خ َ] (مص) دولای گردیدن و خم شدن. (از برهان قاطع). دوتوی شدن و خم گشتن. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (شرفنامه ٔ منیری). || (اِ) طاق. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). || پشته. || ایوان. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (شرفنامه ٔ منیری). || گنبد. || پشته ٔ ایوان. (ناظم الاطباء). || (ص) دولایی. || دوتایی و خمیدگی. || دوتا. (ناظم الاطباء). || (ع اِ) آواز آب و باد و عقاب. (از منتهی الارب).
خرخر. [خ ِ خ ِ] (اِ صوت) حکایت صوت کشیدن چیزی سنگین بر زمین. (یادداشت بخط مؤلف). || آواز کشیده شدن نوک چیزی بر زمین. (یادداشت بخط مؤلف). || آواز شش چون بخلط انباشته باشد. (یادداشت بخط مؤلف). || نام آواز گلوی خبه شده یا محتضر. (یادداشت بخط مؤلف).
- امثال:
خرخر مرگ مادرزن از چه چه بلبل بهتر است. (از امثال و حکم دهخدا).
خرخر. [خ ِ خ ِ] (ع ص، اِ) ماده شتر بسیارشیر. || مرد خوش خوراک و خوش پوشاک و خوش فراش. (منتهی الارب).
خرخر. [خ ُ خ ُ] (اِ صوت) آواز نامطبوع که از گلوی خفته برآید. (یادداشت بخط مؤلف). خرنا. خرناسه. غطیط: افتخاخ، خرخر کردن در خواب. فخ ّ؛ خرخر کردن نائم در خواب. فخیخ، خرخر کردن در خواب. (منتهی الارب). || حکایت صوت خیشوم و بینی خفته. (یادداشت بخط مؤلف). || قسمی آواز گربه. (یادداشت بخط مؤلف).
خرخر. [خ ُرْ رُ خ ُ] (اِ صوت) حکایت صوت کشیدن چیزی گران و سنگین بزمین چون تخته ٔ دراز و مانند آن. (یادداشت بخط مؤلف).
(خُ خُ) (اِ.) آوازی که از گلوی فشرده یا در خواب از گلوی شخص خفته و بعضی حیوانات برآید.
صدای ناصاف و گوشخراش، مثل صدایی که از کشیدن یک تکهسنگ آهن یا چوب بر روی چیز دیگر بلند شود،
صدایی که در حالت خواب از گلوی شخص خوابیده بیرون آید، خروپف، خرناسه،
خرناس، خروپف، خرناسه
لولو که موجودی خیالی جهت ترساندن کودکان است
جاده ی شوسه
آوای باد، آواز آب، آوای آله (عقاب) (اسم) آوای ناصاف گوشخراش مانند صدایی که از کشیدن قطعه ای سنگچوب یا آهن در روی زمین یا چیزی دیگر شنیده شود.
غَرنگ