خربت | در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی - جدول یاب

خربت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خربت. [خ َ ب َ] (اِ مرکب) قاز و بط بزرگ. (ناظم الاطباء). خَربَط. قلولا. سیقا. اِوَّز. (یادداشت بخط مؤلف):
باز رز را گفت ای دختر بی دولت
این شکم چیست چو پشت و شکم خربت.
منوچهری.
|| نادان. احمق. || ظریف. شوخ. مسخره. || مفسده. بی دیانت. (ناظم الاطباء).

خربت. [خ َ رَ ب َ] (اِخ) زمینی است مر غسان را.

خربت. [خ َ رَ ب َ] (اِخ) موضعی است مر بنی عجل را. (از منتهی الارب).

خربت. [خ َ رَ ب َ] (اِخ) بازاری است در یمامه. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

(خَ بَ) (اِمر.) سوراخ پهن.

فرهنگ عمید

خربط

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) سوراخ پهن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر