معنی خدیجه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خدیجه. [خ َ ج َ] (ع اِ) نامی است از نامهای زنان. (از ناظم الاطباء). در عرف خدیج هم گویند.

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت زین الدین. وی دختر زین الدین عبدالرحمن بن ابی بکربن محمدبن ابراهیم بن احمد مقدس و خواهر حبیبه محدثه و زوجه ٔ شرف الدین بن الشیخ شمس الدین الحنبلی است. او محدثه ای با قدس و تقوی بود. علم الدین البرزالی که استاد صلاح الدین صفدیست، گوید: خدیجه بنت زین الدین از خطیب مردادبرای ما روایت حدیث نمود و از ابن ابی الفهم الیلدانی و محمدبن عبدالهادی و ابراهیم بن خلیل و ابن عبدالدائم استماع حدیث کرد سبط سلفی و سایر اعیان محدثین آن زمان به خدیجه بنت زین الدین اجازه داده اند ولادت مشارالیها در سال 647 هَ.ق. بود و وفات او در 702 هَ.ق. اتفاق افتاده است. (از خیرات حسان ج 1 ص 114).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت موسی الکاظم. امام موسی کاظم (ع)، امام هفتم شیعیان را بوقت موت سی ویک پسر و بیست وهشت دختر بود که از پسران نام بیست وپنج تن آنان در تاریخ گزیده آمده است، با ذکر مدفن بیشتر آنها و از دختران نام شانزده تن در آن تاریخ مذکور افتاده بدین اسامی: خدیجه، فاطمه ٔ کبری، فاطمه ٔ صغری، زینب، حلیمه، اسماء محموده، امامه ٔ میمونه، ام کلثوم کبری، ام الکثوم صغری، ام عبداﷲ، ام فیروز، ام قاسم، ام فاطمه (که به قم مدفونست). (از تاریخ گزیده چ عکسی ص 206).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت الملقن. او دختر شیخ نورالدین و نواده ٔ علی الانصاری است که از علمای شافعی بود و علی انصاری معروف به ابن الملقن است. خدیجه منسوب بجد خود شده، مشارالیها نیز از اشیاخ امام سیوطی و از محدثه های مشهور می باشد. تولد او بسال 788 هَ.ق. اتفاق افتاد و او بدرس ابوالیمن الکوی حاضر می شد. (از خیرات حسان ج 1 ص 115).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت مأمون عباسی از فصحای شاعران بود. وقتی جاریه ای مغنیه مسماه به شاریه ابیات ذیل که از نتایج افکار مشارالیهاست در مجلس متوکل عباسی خواند:
باﷲ قولوالی لمن ذا الرشا
المثقل الردف الهضیم الحشا
اظرف ما کان اذا ماصحا
و املح الناس اذا ما انتشی
و قدبنی برج حمام له
ارسل فیه طائرا
یا لیتنی کنت حما ماله
او باشقایفعل بی مایشا
لو لبس القوهی من رقه
اوجعه القوهی اوخدشا.
خلیفه رانهایت خوش آمد و زیاده از حد تحسین کرد و از شاریه پرسید: این ابیات از کیست ؟ چون خدیجه خلیفه زاده بود و انتشار این قسم اشعار از او مناسب نمی نمود، شاریه خواست کتمان کند. خلیفه او را قسم داد. شاریه ناچار حقیقت را اظهار کرد و این ابیات به اسم خدیجه اشتهاریافت. مضمون شعر آخری از اشعار مسطوره ٔ خدیجه را شاعری ترک معروف به فطنت اقتباس کرده است و ساخته:
او زده ایلرای پری نازک تنگ سنگ
بوی سمیدن اولسه ٔ ده پیراهنک سنگ.
(از خیرات حسان ج 1 ص 115).

خدیجه.[خ َ ج َ] (اِخ) بنت القیم معروف به امهالعزیز. از بغدادیان بود. پدرش حمام قیمی (ناطوری) چون وی را دارای استعداد علمی دید، اسباب تحصیل او را فراهم آورد و خدیجه را نوشتن و تجوید یاد داد. پس از آن خدیجه خود نیز شوقی حاصل کرد و بکسب علوم متنوعه پرداخت. چندگاهی مجلسی منعقد ساخت و برای زنان وعظ نمود و بعد ترک موعظه گفت و در خانه خود عزلت اختیار کرد. تولد مشارالیها بسال 608 هَ.ق. و وفاتش بسال 699 هَ.ق. در سن نودویک سالگی اتفاق افتاد. خدیجه در بغداد بمجلس درس ابن شیرازی و کریمه ٔ محدثه و سایر مشاهیر آن شهر حاضر میشد و در مصر نیز از علی بن مختار عامری وابن الخمیزی کسب علم می کرد. او در دمشق و تبوک بتعلیم حدیث پرداخت و در ادب متفرد زمان خود بود و مقامات حریری را با حسن وجوه تدریس می نمود و بسیاری از معاریف آن عصر کتاب مذکور را نزد او درس خواندند. اگرچه علم تجوید را نیز از اساتید این فن اخذ کرده بود، ولی در آن تبحری نداشت. (از خیرات حسان ج 1 ص 114).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت عثمان بن عروهبن الزبیر. وی زوجه ٔ محمدبن عبداﷲ عمرو است که از فاطمه بنت الحسین بوجود آمد. سلمهبن محازب می گوید: در بین قریش مردی کاملتر و زیباتر از محمدبن عبداﷲبن عمرو نیافتم. او مردی مطلاق بود و خدیجه را طلاق گفت و بعد از او ابراهیم بن هشام بن اسماعیل المخزومی ازاو تقاضای ازدواج کرد و برای او این دو بیت نوشت:
اعیذک بالرحمن من عیش شقوه
و ان تطمعی یوما الی غیر مطمع
اذا ما ابن مظعون تحدر رشحه
علیک فبوئی بعد ذلک او دعی
او این ازدواج را رد کرد. (از عقدالفرید ج 7 ص 101 و 134).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت العبیری. زنی محدثه بوده است و معروف به فخرالنساء. این زن از زنان معروف قرن ششم هجری است و از مشاهیر علمای عصر خود اخذ علم و استماع حدیث نمود و بسیاری هم از او فقه آموختند و روایت حدیث کردند. زیاده از نود سال عمر کرد در پیری باز بتعلیم علم حدیث پرداخت و بسال 570 هَ.ق. درگذشت. (از خیرات حسان ج 1 ص 114).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت عبیده بن الحارث بن المطلب المطلبیه. ابن سعد نام او را در ترجمه ٔحال پدرش برده است و می گوید: پدرش در نزدیکی بدر شهادت یافت و مدت کمی زیست. (از الاصابه قسم 1 ص 63).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت عبدالوهاب بن هبهاﷲ الصوفی. زنی بود صاحبنظر و در ادب و حقایق و معارف دست داشت و نیز صاحب مقام. شیخ محیی الدین در مسامرات خود از او روایتها دارد. (از خیرات حسان ج 1 ص 116).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت زین العابدین. پدر وی امام زین العابدین امام چهارم شیعیان است که بسال 74 هَ.ق. بمدینه درگذشت و بنابر قول شیعیان، مرگش بفرمان ولید وبسم و زهر او بود. بوقت مرگ بنابر روایتی هشت پسر و پنج دختر داشت، به اسامی زیر: خدیجه، ام موسی، ام حسن، ام کلثوم، ملیکه. بنابه قول دیگری او را نه دختر و یازده پسر بوده است. (از تاریخ گزیده چ قزوینی ص 204).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت الزبیربن العوام که مادرش اسماء دخت ابوبکر صدیق است از زنان معروف عرب بوده. زبیربن بکار او را از جمله اولاد زبیربن العوام شمرد و او را «خدیجهالکبری » نام برد. من (صاحب اصابه) می گویم: از آنچه طبرانی در ترجمه ٔ حال مادر او ذکر کرده برمی آید که ولادت خدیجه قبل از احزاب بوده است و او ادراک زمان پیغمبر اسلام را به پنج سالگی یا بیشتر کرد. طیرانی از طریق ابن لهیعه از ابوالاسود از جابربن عبداﷲبن زبیر از اسماء دختر ابوبکر اخراج کرد که گفت: وقتی بود که من در سرزمینی بودم که پیغمبر اسلام آنرا اقطاع ابی سلمه کرده بود و زبیر نیز بدین وقت در ارض بنی نضیر بود. بهمسایگی ما زنی یهودی میزیست. روزی او گوسفندی کشت و آنرا پخت. من بوی آن شنیدم و حالی بحالی شدم. دراین ایام، من خدیجه را حامله بودم. چون بوی پخت را شنیدم، صبر نکردم بسوی منزل آن زن یهودی روان شدم و بر آن زن وارد گردیدم و از او آتش خواستم، به این گمان که او مرا از آن پختنی سهمی دهد چه مرا به آتش حاجتی نبود. آن زن بمن آتش داد و من بخانه آمدم. چون بوی پختنی را بازشنیدم و آنرا دیدم آتش را خاموش کردم و برای مرتبه ٔ دوم به پیش زن یهودی آمده و التماس آتش کردم. او بمن آتش داد و من بهمان ترتیب سابق عمل کردم و سپس برای مرتبه ٔ سوم آمدم و بعد نشستم و شروع بگریستن نمودم و خدا را خواندم. در این بین مرد آن زن یهودی آمد و بزن گفت: آیا بر شما کسی وارد شد. زن گفت: بلی. زن عربی وارد شد و آتش گرفت. پس از آن، آن مرد گفت: من دیگر از این پخت تو نمی خورم تا تو از آن چیزی برای آن زن نفرستی. آن زن قدحی از آن پخت برای من فرستاد و من از آن برگرفتم و شاید بتوانم که بگویم آن بهترین خوردنی بود که در عمر خود تناول کردم. ابن سعد میگوید: اسماء برای زبیر پسرانی آورد که اسن آنها عبداﷲ بود و دخترانی آورد که بزرگترین آنها خدیجهالکبری بود. (از الاصابه قسم 1 حرف خاء ص 62).

خدیجه.[خ َ ج َ] (اِخ) دختر علی ابی طالب امیرالمؤمنین است که بنابر قول صاحب حبیب السیر نام مادر او معلوم نیست. (از حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 1 ص 584).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت الرشید. این زن که دختر هارون الرشید است مولایی داشته بنام محمدبن ابراهیم که محمدبن داودبن الجراح در کتاب خود مسمی ̍ به کتاب الوزراء داستانی از او بنقل از پدرش راجع بسیاست فضل بن الربیع درباره ٔ برامکه نقل می کند. رجوع به کتاب الوزراء ص 200 و الکتاب جهشیاری، عقد الفرید ج 5 ص 396 و حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ص 246 شود.

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت خویلد، همسر پیغمبر اسلام. رجوع به خدیجه الکبری شود.

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت حسن بن علی بن عبدالعزیز. او عم زاده ٔ قاضی محیی الدین بن الزکی و خاله ٔ پدر معین الدین القرشی است. این زن از زنان دانشمند زمان خود و بسیار به اصلاح و ورع و حافظ قرآن بود و در تجوید دستی داشت و بیشتر عمر خود را در علم فقه گذراند. از احمدبن الموازینی کسب علم کرد و همو به او اجازه داد. مرگش بسال 641 هَ.ق. اتفاق افتاد و تا روز واپسین دست از روایت حدیث و درس فقه نکشید. (از خیرات حسان ج 1 ص 113).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت الحسن بن سهل معروف به بوران. حسن بن سهل، وزیر مأمون است. بوران بزوجیت مأمون درآمد خوراک بورانی منسوب به نام اوست. شرح تزویج آنان در کتاب چهارمقاله عروضی بزیباترین عبارتی آمده است. رجوع به عقد الفرید و چهارمقاله و بوران در این لغت نامه شود.

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت بدران معروف به ام سلمه. دختر شهاب الدین احمدبن خلف بن عبدالعزیزبن بدران الحسینی است اوزنی محدثه و از اشیاخ امام سیوطی می باشد. در سال هفتصدونودوهشت متولد و در دوسالگی وی را بمجلس جوهری ومنصفی که هر دو محدثی معتبر بوده اند، حاضر نموده اندچه در آن ایام علم حدیث بیش از حد معتنابه بود و اطفال کوچک خود را خاندان اهل علم در مجالس تدریس محدثین کرام حاضر می کردند و بعدها این فقره، اسباب مفاخرت آن طفل بوده و از تلامذه ٔ آن شخص شمرده میشد و می گفت: من در مجلس درس فلان محدث حاضر شده ام. و فیض و سعادتی از این راه شامل و عاید او می گردید، امام سیوطی از این زن اجازه گرفت. (از خیرات حسان ج 1 ص 113).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) بنت ابی محمد عبداﷲبن سعید شنجالی. از فضلا و زنان محمد محدثه بود که از شنجاله برخاست و شنجاله از شهرهای اسپانیا است در 298 هزارگزی محریط قرار دارد. (از حلل سندسیه ج 2 ص 49).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) ام القاسم دختر هارون الرشید. هارون الرشید را از کنیزان (امهات) چهارده دختر بوده که یکی از آنها خدیجه است. (حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام ج 2 ص 246).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) النویری، مکنی به ام الفضل. وی دختر فقیه ابوالقاسم عبدالرحمن بن قاسم بن حسین بن عبداﷲ نویری و از محدثان اواسط قرن ششم هجری است که در مصر عمر می گذراند. پدرش بسال 648 هَ.ق. در جنگ دمیاط بدست فرنگان کشته شد و جدش قاسم معروف به جزولی بود و پدر قاسم را که حسین باشد ابن الحارثیه می گفتند و پدر حسین، یعنی عبداﷲ به ابن القرشیه اشتهار داشت. این خاندان هم صاحب فضل و از رئیسان بودند و سیدمرتضی در تاج العروس در ماده ٔ «ن و ر» نام آنها را برده و حسب حالی برای هر یک آورده است. (از خیرات حسان ج 1 ص 116).

خدیجه. [خ َ ج َ] (اِخ) الکبری مشهور به ام المؤمنین، اول زن پیغمبر اسلام است که دختر خویلدبن اسدبن عبدالعزی بن قصی از اشراف قریش بود. مادر مشارالیها فاطمه بنت زائدهالاصم از اولاد عامربن لؤی است. بزمان جاهلیت خدیجه را طاهره می گفتند و حضرت رسالت لقب «کبری ̍» به او داد. قبل از بعثت این زن به ازدواج پیغمبر اسلام درآمد و حضرت صدیقه ٔ طاهره فاطمه ٔ زهرا و قاسم و طیب و طاهر از بطن اوست. خدیجه کبری ̍ پیش از همه ٔ زنان قبول اسلام و ایمان نمود و مدت 24 سال و اندی دوره ٔ زندگی او با پیغمبر بود و بعد از آن بسرای دیگر شتافت. از وسائل ظاهری که موجب پیشرفت کار نبوت شد، ثروت خدیجه را ذکر کرده اند. عایشه روایت می کند که پیغمبر همواره خدیجه را وصف و ثنا می کرد تا روزی غیرت بر من عارض شد و رشک بردم و گفتم: خدیجه بیش از پیرزنی نبوده است، خداوند عالمیان مر ترا بهتر ازآن عنایت کرده. پیغمبر اسلام دلتنگ شد و گفت: نه، واﷲ ببهتر از خدیجه تاکنون نایل نشده ام. در وقتی که تمام مردم کافر بودند، او مرا تصدیق می کرد. در اوانی که هیچکس بمعاونت من نمیپرداخت او به ثروت خود با من مؤاسات کرد و خداوند از بطن او چند فرزند بمن عطا فرمود. عایشه گفت: چون این کلمات را از حضرت پیغمبر استماع کرد بر خود مخمر کردم که من بعد از خدیجه بد نگویم. خدیجه سه سال قبل از هجرت در سن شصت وپنج سالگی در مکه ٔ معظمه بدار بقا شتافت. بنابراین تاریخ مزاوجت او با حضرت رسول، بیست وهفت سال و چند ماه قبل از هجرت اتفاق افتاده است. خدیجه الکبری، زنی عاقل و باثروت بود و پیغمبر اسلام در حق او گفته است: خدیجه خیرنساء عالمها. (از خیرات حسان ج 1 ص 111):
از سر زهد و صفا در شخص او
هم خدیجه هم حمیرا دیده ام.
خاقانی.

خدیجه. [خ َج َ] (اِخ) دهی است از دهستان کرطا بخش رامهرمز شهرستان اهواز. واقع در پانزده هزارگزی شمال خاوری رامهرمز کنار راه شوسه ٔ هفتگل به گنبد لران. این ناحیه کوهستانی و گرمسیر و مالاریایی و دارای 160 تن سکنه ٔ فارسی زبان می باشد. آب آن از رودخانه ٔ رامهرمز و محصولاتش غلات و برنج است. اهالی بکشاورزی گذران میکنند و راه آنجا شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

فرهنگ فارسی هوشیار

از نام های تازی نخستین همسر پیامبر اسلام ص

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری