خج. [خ َ] (اِخ) در رجال ابن داودو کتب رجال دیگر رمز است از کتاب رجال محمدبن حسن بن علی شهیر بشیخ طوسی. برای تفصیل رموز مستعمل در کتب رجال رجوع به فهرست کتابخانه ٔ مرکزی ج 2 ص 576 شود.
خج. [خ ُ] (اِ) نام یک نوع گلابی است در تداول مردم گیلان. (از جنگل شناسی کریم ساعی ص 239) || نام درختچه ٔ آلاش است در تداول مردم گیلان. (از جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 277).
خج. [خ َ] (اِ) بزغاله کله سپید در تداول مردم گناباد خراسان.
خج. [؟] (اِ) محتملاً پیرامن خرگاه است: خرگاه به پیرامن وی خج ببرکت گویی بر شاهی است کمر بسته غلامی. نظام قاری (دیوان البسه ص 111). خرگاه را کمر خج برمیان بسته پیش کت بر روی اطلس مدول بداشتند. (از البسه ٔ نظام قاری ص 151).
خج. [خ َ] (فعل امر) کلمه ٔ امر است از خجیدن و به معنی کوشش کن. جهد نما. زور کن. فراهم آور. (از ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 359). رجوع به خجیدن شود.