معنی ختمی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ختمی. [خ َ] (اِ) نام گیاهی از تیره ٔ پنیرکیان با ساقه های بلند و گلهای درشت تر با خواص پنیرک. جنسی از آن ختمی درختی است که برای زینت کاشته میشود. (از گیاه شناسی برای سال اول پزشکی تألیف حسین گل گلاب).

ختمی. [خ َ] (اِخ) تخلص یکی از شعرای قرن دهم هَ. ق. عثمانی بوده و بیت زیر از اوست:
کندم کوزم یا شیله دونر برد کرمنم
چرخ فلکده کمسه یه نوبت دکر منم.
(از قاموس الاعلام ترکی).

ختمی. [خ َ] (اِخ) سلطان حسین. املاء دیگر سلطان حسین خطی است بنا بر نقل حاشیه ٔ صفحه 110 مجالس النفایس امیر علیشیر نوائی از نسخه ٔ ج. رجوع به خطی سلطان حسین در این لغتنامه شود.

ختمی. [خ َ] (اِخ) مصطفی بیک وی ﷲباشی سلطان سلیم خان ثانی پادشاه عثمانی بود و بزمان او به بیکی در چند ناحیه برگزیده شد او نیز از شعرای قرن دهم عثمانی بوده و در اشعار خود به ختمی تخلص می کرده است چنانکه در این بیت می آید:
جنت کوینده یارک جلوه لرقلمه غیچون
ختمیا طاوس وش طاقندی شهپر آفتاب.
(از قاموس الاعلام ترکی).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر