معنی خبردار شدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خبردار شدن. [خ َ ب َ ش ُ دَ] (مص مرکب) مطلع شدن. (از ناظم الاطباء). اطلاع یافتن. آگهی یافتن. واقف شدن. هوشیار شدن. بیدار شدن. (از ناظم الاطباء):
عالم بی خبری طرفه بهشتی بوده ست
حیف و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم.
صائب.

مترادف و متضاد زبان فارسی

آگاه‌شدن، باخبر شدن، مطلع شدن، مستحضر شدن، واقف شدن، بااطلاع شدن

فرهنگ فارسی هوشیار

مطلع شدن، بیدار شدن، اطلاع یافتن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر