معنی خاکساری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
خاکساری. (حامص مرکب) خاک آلودی. (شرفنامه ٔ منیری). || عجز و تواضع. (آنندراج). افتادگی. نامرادی. خواری. (شرفنامه ٔ منیری) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 384): که در نگونساری و خاکساری ایشان و راحت و آسایش انام و تازگی ایام است. (تاریخ قم ص 4).
لباس عافیتی به ز خاکساری نیست
به این لباس سبک از جهان قناعت کن.
صائب (از آنندراج).
هر که نقش خویش را در خاکساری دیده است
می نهد چون بوریا پهلوی لاغر را به خاک.
صائب.
خاکساری. (ص نسبی مرکب) منسوب به خاکسار. (آنندراج).
خاکساری. (اِخ) گروهی از صوفیه میباشند که مذهبشان شیعه و بنام سلسله ٔ جلالی خاکسار معروفند. دوکتاب تحفه ٔ درویش و گنجینه ٔ اولیاء از این فرقه منتشر شده است. ریاست این فرقه اکنون با مطهر علی شاه است. در تهران. مشهد و کوفه خانقاه و مراکزی دارند.
[مجاز] افتادگی، فروتنی، تواضع،
[مجاز] خواری، ذلت،
(صفت نسبی) هریک از پیروان فرقۀ شیعیمذهب خاکساریه (فرقهای از متصوفه)،
افتادگی، تواضع، خشوع، فروتنی،
(متضاد) غرور، خواری، ذلت
منسوب به خاکسار، از فرقه خاکساری.