معنی خاموش گردانیدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خاموش گردانیدن. [گ َ دَ] (مص مرکب) ساکت کردن. از سخن بازداشتن. خاموش ساختن. خاموش کردن. تَصمیت. اِصمات. (منتهی الارب). تَضمیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب): حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را بطریقی خاموش گردانم. (گلستان سعدی). || کشتن چراغ. کشتن شمع. || از غضب فرونشاندن. || فرونشاندن آتش. کشتن آتش.

پیشنهادات کاربران

بخیه بر روی لب زدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر