معنی خارمند در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خارمند. [م َ] (ص مرکب) بشکل خار. چون خار. حقیر. پست. خوار:
کودکان خانه دمش می کنند
باشد اندر دست طفلان خارمند.
(مثنوی).

فرهنگ عمید

خاردار،
حقیر، خوار، پَست، مانند خار،

فرهنگ فارسی هوشیار

بشکل خار، حقیر، پست

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر