معنی خاتمی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

خاتمی. [ت َ] (اِخ) گویندکاتب خوشنویس بوده و این شعر از او دیده شده است:
بقربانت شوم شبهای هجران در دلم مگذر
که این دریای آتش، دوست از دشمن نمیداند.
(آتشکده ٔ آذر).

خاتمی. [ت َ] (ص نسبی) انگشترساز یا مهرساز. (ناظم الاطباء).

خاتمی.[ت َ] (اِ) یک نوع گلدوزی است که سابقاً در ایران معمول بوده عبارت است از مقداری قطعات و پارچه های مختلف اللون و مختلف الشکل که با استادی و مهارت نزدیک یکدیگر دوخته میشد و شباهت کاملی بشالهای کشمیر پیدا میکرد و ضمناً بخیه دوزیها را با گلدوزی ابریشمین رنگارنگ می پوشانیده اند و یک قطعه ٔ پنج ذرعی آن را بقیمت گزافی میفروختند. (جغرافیای اقتصادی کیهان ص 285).

فرهنگ عمید

نوعی گل‌دوزی که تکههای کوچک پارچههای رنگارنگ را در کنار هم دوخته و در میانۀ آن‌ها با ابریشم رنگین گل‌دوزی کنند،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر