معنی حولة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
حوله. [ح َ ل َ] (ع اِ) حلیه. (منتهی الارب). || (اِمص) توانایی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || حذاقت و جودت نظر. || تحول و انقلاب. حالی بحالی شدن. || بر پشت اسب قرار گرفتن. (اقرب الموارد).
حوله. [ل َ] (ع اِ) شگفت. (منتهی الارب). عجب. (اقرب الموارد). ج، حول: هذا من حولهالدهر؛ این از عجایب روزگار است. (از منتهی الارب). و به این معنی سه لغت دیگر نیز آمده حولانه (و در اقرب الموارد حَولان)، حَوِلَه و حولانه بضم حاء. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || امر منکر و زشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || (ص) رجل حوله؛ مرد سخت حیله گر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
حوله. [ح ُ وَ ل َ] (ع ص) سخت حیله گر. (از منتهی الارب): رجل حوله.
حوله. [ل َ] (اِخ) ناحیه ای است در شام از اعمال و توابع حمص، میان حمص و طرابلس. (معجم البلدان).
حوله. [ل َ] (اِخ) ناحیه ای است میان بانیاس و صور از اعمال و توابع دمشق مشتمل بر روستاها. (معجم البلدان).