معنی حول در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حول. [ح ُوْ وَ] (ع ص) حُوَل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به حول شود. || ج ِ حایل. (منتهی الارب). رجوع به حایل شود.

حول. [ح ُ وَ] (ع ص) حائل میان دو چیز. || (ص) رجل حول، مرد سخت حیله گر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و گاهی واو آن برای مبالغه مشدد گردد. حیلت گر. (مهذب الاسماء).

حول. [ح ِ وَ] (ع اِ) ج ِ حیله، به معنی جودت نظر و حذاقت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به حیله شود. || (مص) برگشتن. (غیاث) (آنندراج). || رفتن از جایی بجایی. (غیاث از منتخب و لطایف و صراح) (آنندراج). || (اِمص) قدرت و توانایی بر تصرف. (اقرب الموارد). || برگردانیدگی و برگشتگی: و از همین معنی است قول خدای تعالی «: لایبغون عنها حولا»، اَی تحولا. (منتهی الارب). || زوال و انتقال. (اقرب الموارد). || (اِ) شکاف بدرازا در زمین که در آن قطار درخت نشانند. (منتهی الارب).

حول. [ح َ] (ع اِ) سنه. عام. سال. ج، احوال، حوول (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، حول، بضم حاء. || توانایی. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). قوه و قدرت بر تصرف. || حذاقت و تیزبینی. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || حیله. (منتهی الارب). || بازگشت. (غیاث) (آنندراج). || جنبش. (مهذب الاسماء): گویند: لاحول، جنبش نیست. (مهذب الاسماء). || حرکت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): لا حول و لا قوه الا باﷲ؛ ای لا حرکه و لا قوه الا بمشیهاﷲ. (اقرب الموارد). || پیرامون. (منتهی الارب). جهان محیط به چیزی و گاهی گویند: حَولَیه. (اقرب الموارد). گرد. پیرامن. دور.
- حول قطبی، آنچه بر اطراف قطب است: کواکب حول قطبی. نواحی حول قطبی. (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| (مص) تمام و کامل شدن سال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). حال الحول. (منتهی الارب). || گذشتن سال بر چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): حال علیه الحول حولا و حُوولاً. || گذشتن بر سرای سالها یا یک سال. (منتهی الارب). || بجای دیگر گشتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد): حال الی مکان آخر حولاو حوولا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || تحول از حالی بحال دیگر. (اقرب الموارد). گشتن از حالی بحالی. (ترجمان جرجانی). || دگرگون شدن از حالت استواء به اعوجاج. (اقرب الموارد). || برگشتن گونه ٔ روی و سیاه گردیدن. (منتهی الارب). || جنبیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || بازگردیدن. (غیاث). || برگشتن کمان از حالت اول و کژ گردیدن. || برگشتن از عهد. || برجستن بر پشت ستور و برنشستن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || یک ساله شدن کودک. || حایل شدن میان دو چیز. (منتهی الارب). جدا کردن. (ترجمان جرجانی). جدایی افکندن. (تاج المصادر بیهقی).

حول. [ح َ وَ] (ع اِ) حایل میان دو چیز. (منتهی الارب). || (مص) احول شدن چشم. (منتهی الارب). کج بین شدن. (غیاث). لوچ شدن. دوبین شدن. || بودن سپیدی در دنباله چشم و سیاهی در کنج آن یا بودن چشم برابر بینی یا بودن سیاهه سوی دنباله یا بودن چشم بطوری که گویا می بیند بسوی ابرو یا مایل بودن سیاهه بسوی دنباله و فعل آن از باب سمع است. (منتهی الارب). فهو احول و هی حولاء. ج، حول. (اقرب الموارد). || (اِمص) کژچشمی. کاجی. لوچی. دوبینی. احولی. (یادداشت مرحوم دهخدا). حول از عیوب طبیعی است. رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 24 شود.

حول. [ح َ وِ] (ع ص) رجل حول، مرد که چشمش حولاء باشد. (منتهی الارب). رجوع به حولاء شود.

حول. (ع اِ) ج ِ حَول. به معنی سالها. || ج ِ حایل. (منتهی الارب). رجوع به حایل شود. || (ص) ج ِ احول. (اقرب الموارد). رجوع به احول و حَوَل شود. || (مص) آبستن نشدن ناقه بعد از گشن دادن. || بارور نشدن خرمابن پس از تأثیر. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

(اِمص.) قدرت، توانایی، (اِ.) قوه، نیرو، پیرامون، گرداگرد، سال، سنه، جمع احوال. [خوانش: (حُ) [ع.]]

(حَ وَ) [ع.] (مص ل.) کج بین شدن.

(حِ وَ) [ع.] (مص ل.) رفتن از جایی به جایی.

فرهنگ عمید

نزدیک بودن سیاهی چشم به ‌سمت بینی، لوچ بودن چشم، لوچی، کج‌بینی،

* حول‌وحوش
(حرف اضافه) دربارۀ،
(اسم مصدر) قوه، قدرت،
[قدیمی] سال،
* حول‌وحوش:
[عامیانه] اطراف، جوانب، و پیرامون چیزی یا جایی،
[مجاز] دربارۀ،

حل جدول

پیرامون

مترادف و متضاد زبان فارسی

توان، توانایی، قدرت، قوت، نیرو، جودت نظر، اطراف، پیرامون، جهات، گرداگرد

فرهنگ فارسی هوشیار

سنه، ایام، عام، سال، توانائی، حیله، جنبش

فرهنگ فارسی آزاد

حَوْل، قوت و قدرت، حرکت و انتقال، جودت نظر، حذاقت و مهارت، سال، پیرامون و اطراف، تحول یابنده و متغیّر، حیله (جمع: اَحْوال، حُوُوْل، حُؤوُل)،

حَوْل، (حالَ، یَحُولُ) از حالی به حالی شدن، تعبیر کردن، بین دو یا چند چیز حائل شدن، بجائی دگر منتقل شدن، یکی را از دیگری بازداشتن و مانع شدن،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری