معنی حوایج در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حوایج. [ح َ ی ِ] (ع اِ) توابل. دیگ افزارها. || ج ِ حاجه و این خلاف قیاس است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ج ِ حاجه. مأخوذ از تازی، کارهای لازم و حاجت ها. (ناظم الاطباء). رجوع به حوائج شود.

فرهنگ معین

جمع حاجت.، نیازها، احتیاج ها، کارهای لازم. [خوانش: (حَ یِ) [ع. حوائج] (اِ.)]

فرهنگ عمید

حاجت

فرهنگ فارسی هوشیار

(تک: حاجت) نیازها نیازمندی ها، ابزارها (اسم) جمع حاجت. نیازها احتیاجها نیازمندیها، کارهای لازم، ما یحتاج مطبخ لوازم آشپز خانه، تره که از آن نانخورش سازند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر