معنی حمیة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حمیه. [ح ِ ی َ] (ع مص) نگاهبانی کردن گیاه و چریدن ندادن. حمایه. حمی. حموه. (منتهی الارب). رجوع به حمی شود. || بازداشتن طعام و شراب از بیمار. (تاج المصادر بیهقی). || (اِ) آنچه نگاهداشته شود از غیر. || پرهیز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). پرهیز بیمار از آنچه برای وی زیان دارد. (اقرب الموارد). و تخلیط؛ مقابل آن است یعنی ناپرهیزی. (اقرب الموارد): المعده رأس کل داءو الحمیه رأس کل دواء. از کلمات قصار پیغمبر (ص).

حمیه. [ح َ می ی َ] (ع اِ) رشک و ننگ. (منتهی الارب). انفه زیرا آن سبب حمایت است. (اقرب الموارد). ج، حمیات. (منتهی الارب): اذ جعل الذین کفروافی قلوبهم الحمیه حمیه الجاهلیه. (قرآن 26/48). || نخوت و مروت. (اقرب الموارد):
حدیث کافر و غازی بمانم
که آن بی دین بود این بی حمیه.
سوزنی.
|| (مص) ننگ و عار داشتن. (منتهی الارب). محمیه بر وزن منزله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). انفه. (اقرب الموارد).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر