معنی حلاجی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حلاجی. [ح َل ْ لا] (اِ مرکب) دکان حلاج. || (حامص) شغل و حرفه ٔ حلاج:
دین فخر تو است و ادب و خط دبیری
پیشه ست چو حلاجی و درزی و کبابی.
ناصرخسرو.

حلاجی. [ح َل ْ لا] (اِخ) یحیی بن ابی حکیم. از پزشکان معروف و مخصوص معتضد خلیفه بوده و کتاب تدبیر الابدان النحیفهالتی قد غلبت علیه الصفرا را برای معتضد نوشته است. (الفهرست).

فرهنگ عمید

شغل و عمل حلاج، جدا کردن پنبه از پنبه‌دانه،
[مجاز] = * حلاجی کردن
* حلاجی کردن: (مصدر متعدی) [مجاز] در امری یا مطلبی دقت و بررسی کردن و درست و نادرست را از هم جدا کردن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

بررسی دقیق، تشریح، تجزیه‌وتحلیل، مضمون شکافی، شغل حلاج، پنبه‌زنی، ندافی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر