معنی حفظ کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حفظ کردن. [ح ِ ک َ دَ] (مص مرکب) گرفتن. یاد گرفتن. برکردن. از بر کردن. بخاطر سپردن. توقم. فراگرفتن. نگاه داشتن به ذهن. || محافظت کردن. نگه داشتن. نگاهداری کردن. حراست. صیانت. بقو. بقاوت. گوش داشتن. پاس داشتن. ضبط. رجوع به حفظ شود. || حفظ کردن از؛ پائیدن از. (یادداشت مرحوم دهخدا).

حل جدول

از بر کردن

نگاهداشتن

صیانت

ضبط

نگه داشتن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

از بر کردن

کلمات بیگانه به فارسی

بر کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

نگه‌داشتن، نگاه داشتن، محافظت کردن، از بر کردن، آموختن، یاد گرفتن، ضبط کردن، ابقا کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ نگهداری، از بر کردن اوز حالی که شاه از او جوید ‎- همه از بر به جمله بر گوید (سنایی - حدیقه) ورم کردن (مصدر) نگهدای کردن نگاهبانی کردن، بیاد سپردن از بر کردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری