معنی حفار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حفار. [ح َف ْ فا] (ع ص) آنکه زمین را کند. چاه کن. مقنی. (منتهی الارب). || گورکن. قبرکن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). منسوب بحفر یعنی گورکن. (الانساب). ج، حفارون. || آنکه اراضی بناهای منخسفه یا مخروبه قدیم را کند برای یافتن عتیقه ها. تیله کن.

حفار. [ح َ] (ع اِ) چوبی که آنرا خمانیده و در وسط سوراخ کرده میان خانه [چادر خیمه] تعبیه کنند و درسوراخ آن ستون میانه قائم گردانند. (منتهی الارب).

حفار. [] (اِ) ظاهراً مرغی است و آنرا بلهجه ٔ طبری وکا گویند:
کبک و حفار هست کوک و وکا.
(نصاب طبری).

حفار. [ح ُ] (اِخ) نام موضعی میان یمن و تهامه.

فرهنگ معین

کسی که پیشه اش کندن زمین و کاوش کردن آن است، گورکن، قبرکن، باستان شناسی که برای به دست آوردن اشیا عتیقه زمین را حرف کند. [خوانش: (حَ فّ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

کسی که کارش کندن زمین و کاوش کردن در زمین است،
گورکن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

حافر، حفرکن، کننده، قبرکن، گورکن

فرهنگ فارسی هوشیار

چاه کن، مقنی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر