معنی حسن قوال در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حسن قوال. [ح َ س َ ن ِ ق َوْ وا] (اِخ) خواننده ای بود در دربار معین الدین پروانه حاکم روم که او را بدرخواست فخرالدین عراقی نزد او فرستاد و فخر غزلها درباره ٔ او گفته است که یکی از آنها چنین آغاز شود:
ساز طرب عشق که داند که چه سازد
کز زخمه ٔ او نه فلک اندر تک و تاز است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر