معنی حرف زدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
حرف زدن. [ح َ زَ دَ] (مص مرکب) سخن گفتن. تکلم (در تداول عامه). گفتن. گفت وگو کردن. تکلم کردن:
چگونه چشم تو در خواب حرف میگوید
ز شوق حرف زنم با تو آنچنان در خواب.
صائب.
(~. زَ دَ) [ع - فا.] (مص ل.) سخن گفتن.
سخن گفتن
سخن گفتن
تکلم کردن، سخن گفتن، گفتگو کردن، اختلاط کردن، گپزدن،
(متضاد) گوش دادن، استماع کردن، سخنرانی کردن، صحبت کردن،
(متضاد) مستمع بودن، بروزدادن، اعتراف کردن
گفتن دوییدن (مصدر) سخن گفتن تکلم کردن.