معنی حرص زدن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حرص زدن. [ح ِ زَ دَ] (مص مرکب) حریصی نمودن. حرص نمودن. زیاده طلبیدن.بسیار خواستن. بسرعت و شتاب خواستن. کم صبری کردن.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

آزوند بودن

مترادف و متضاد زبان فارسی

جوش زدن، شور زدن، بی‌تابی کردن، کم‌طاقتی کردن، حرص خوردن، خودخوری کردن، تلاش‌فوق‌العاده کردن، تقلا کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

زیاد طلبیدن، بسیار خواستن، کم صبری کردن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر