معنی حراست در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حراست. [ح ِس َ] (ع مص) نگاهبانی کردن. نگاه داشتن. (ترجمان عادل بن علی). پاسبانی. نگاهبانی. نگهبانی. حفظ. نگاهداری. مراقبت. رقابت. پاسبانی کردن. (دهار) (ترجمان عادل بن علی). نگاهبانی کردن چیزی یا کسی را. نگه داشتن. (تاج المصادر بیهقی). صیانت کردن. محافظت کردن. پاس داشتن. حمایت. مراعات کردن. ضبط کردن:
گفتم شودم حراست افزون
چون هر کس را زیادتی زاد.
کمال اسماعیل.
حراست رعیت بر پادشاه واجب و لازم است. (مجالس سعدی ص 21).
تو اگر مؤمنی فراست کو
ور شدی مؤتمن حراست کو.
اوحدی.

فرهنگ معین

(حِ سَ) [ع. حراسه] (اِمص.) نگاهبانی، پاسبانی.

فرهنگ عمید

نگهبانی کردن، حفظ کردن، محافظت، نگهبانی، نگهداری، پاسبانی،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

نگهبانی، پاسبانی، پاسداشت

کلمات بیگانه به فارسی

نگهبانی

مترادف و متضاد زبان فارسی

پاسداری، حفاظت، صیانت، محارست، محافظت، مواظبت، نگاهداری، نگهبانی، نگهداری، وقایت

فرهنگ فارسی هوشیار

نگاهداشتن، نگهبانی، مراقبت، رقابت، حفظ

فرهنگ فارسی آزاد

حِراسَت، (حَرَسَ، یَحْرُسُ و یَحْرِسُ) حفظ کردن، حکایت کردن، نگهبانی، مُحافَظَت،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر