معنی حد نداشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حد نداشتن. [ح َ ن َ ت َ] (مص مرکب منفی) بی نهایت بودن. بی حد بودن. مافوق حد و اندازه بودن. رجوع به حد به معنی اندازه شود:
حد زیبائی ندارند این خداوندان حسن
ای دریغا گربخوردندی غم غمخوار خویش.
سعدی.
این قبای صنعت سعدی که در وی حشو نیست
حد زیبائی ندارد خاصه بر بالای تو.
سعدی.
سخن پیدا بود سعدی که حدش تا کجا باشد
زبان درکش که موصوفت ندارد حد زیبائی.
سعدی.

فرهنگ فارسی هوشیار

بی نهایت بودن، بی حد، مافوق حد و اندازه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر