معنی حتمی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
حتمی. [ح َ] (ص نسبی) محتوم. واجب. لازم. حتمی الاجراء، واجب الاجراء. حتمی الوقوع. محتوم الحدوث.
قطعی، یقینی، بایسته، ضروری. [خوانش: (حَ) [ع - فا.] (ص نسب.)]
قطعی،
[قدیمی] واجب، لازم، بایسته، ضروری،
رخ دادنی، سد درسد
جزمی، بطورحتم، بیگمان، جزم، قطعی، یقینی، بایسته، ضروری،
(متضاد) محتمل
قطعی
بایسته اواریک (صفت) قطعی یقینی: ((وقوع این حادثه حتمی است. ))، بایسته ضروری.