معنی حبیش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

حبیش. [ح ُ ب َ] (ع اِ) غُرغُر. مرغ مصری. ضرب من الدجاج اسود او مختلف الالوان. (قطر المحیط).

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابن شریح. مکنی به ابوحفصه حبشی. رجوع به حبیش حبشی شود.

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) أعسم بن الحسن دمشقی نصرانی طبیب. او خواهرزاده وتلمیذ حنین بن اسحاق یکی از نقله و مترجمین کتب سریانی به عربی در دوره ٔ خلافت مأمون عباسی است. حنین اورا به خوبی ترجمه وصف میکرد و از منقولات وی خوشنودی مینمود و او از جمله ٔ برکشیدگان بنوالمنجم است و این خاندان او را مرفه میداشتند و به نقل تشویق و تحریص میکردند و محمدبن اسحاق الندیم در فهرست گوید:
از خوشبختیهای حنین یکی این است که آنچه را حبیش بن الحسن الاعسم و عیسی بن یحیی و جز آنان نقل کرده اند همگی به حنین منسوب شده است و ما چون به فهرست کتب جالینوس که حنین ترجمه کرده مراجعه می کنیم می بینیم که منقولات حنین اکثر به سریانی بوده و گاهی نیز بعض نقلهای عربی دیگران را اصلاح یا تصفح کرده است -انتهی.
و او راست: ترجمه ٔ مقاله ٔ اولی ازاسماء الطبیه ٔ جالینوس و اصل آن پنج مقاله بوده است آنچه را که ما یافتیم منقول به عربی مقاله ٔ اولی است به ترجمه ٔ حبیش اعسم.
تفسیر کتاب الماء و الهواء جالینوس که ترجمه آن از حنین است اصل آن سه مقاله بوده است و حنین دو مقاله ٔ آن را به عربی ترجمه کرده و حبیش بن حسن تفسیر کرده است. نقل کتاب تشریح حیوان میت جالینوس، یک مقاله. نقل کتاب حیوان حی ّ جالینوس، دو مقاله. نقل کتاب علم بقراط به تشریح از جالینوس، پنج مقاله. نقل کتاب علم ارسطوطالیس به تشریح از جالینوس، سه مقاله. نقل کتاب تشریح رحم جالینوس، یک مقاله. نقل کتاب الحاجه الی النبض جالینوس، یک مقاله. نقل کتاب الحرکهالمجهوله لجالینوس، یک مقاله. کتاب آراء بقراط و افلاطون جالینوس، ده مقاله. نقل کتاب منافع الاعضاء جالینوس، نقل حبیش به عربی و اصلاح حنین، هفده مقاله. نقل کتاب الکیموس جالینوس به عربی، یک مقاله. نقل کتاب ترکیب الادویه جالینوس، یک مقاله. نقل کتاب الریاضه بالکرهالصغیره ٔ جالینوس، یک مقاله. نقل کتاب الحث علی تعلم الطب جالینوس.. نقل کتاب الاخلاق جالینوس، چهار مقاله. نقل کتاب فی ان ّ قوی النفس تابعه لمزاج البدن از جالینوس، یک مقاله. و ابن البیطار در مفردات من جمله در کلمه ٔ سکبینج از او روایت می آورد. و کتاب الزیاده فی مسائل حنین. (ابن الندیم). و آن ترتیب و تتمیم کتاب «المسایل » از حنین بن اسحاق است. و کتاب اصلاح الادویه المسهله و کتاب الادویه المفرده و کتاب الاغذیه و کتاب فی الاستسقاء و مقاله فی النبض علی جهه التقسیم. و نیز او راست: ترجمه ٔ تفسیر جالینوس از کتاب عهد بقراط به عربی. ترجمه ٔ تفسیر جالینوس از کتاب الماء و الهواء بقراط. ترجمه ٔ کتاب الحشایش دیسقوریدس را نیز بدو منسوب کرده اند و بعضی گفته اند از حنین است. و از کتب شانزده گانه ٔ جالینوس کتاب تعرف علل الاعضاء الباطنه. کتاب النبض الکبیر. کتاب تدبیر الاصحاء. کتاب حیلهالبرء را نقل کرده است. از کتب جالینوس غیر تصانیف شانزده گانه، نقل کتاب التشریح الکبیر و اختلاف التشریح و تشریح الحیوان المیت و تشریح الحیوان الحی. و کتاب فی علم بقراط بالتشریح و کتاب علم ارسطوطالیس بالتشریح وکتاب تشریح الرحم و کتاب الحاجه الی النبض و کتاب العادات و کتاب آراء بقراط و فلاطن و کتاب منافع الاعضاء و کتاب خصب البدن. و کتاب المنی. و کتاب الکیموس وکتاب ترکیب الادویه و کتاب الریاضه بالکره الصغیره. و کتاب الریاضه بالکره الکبیره. و کتاب الحث علی تعلم الطب و کتاب الاخلاق و کتاب انتفاع الاخیار باعدائهم و کتاب فی ان قوی النفس تابعه لمزاج البدن و کتاب المدخل الی المنطق.

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابوالفضل. رجوع به حبیش تفلیسی شود.

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابوصخر. رجوع به حبیش بن خالدبن سعد شود.

حبیش.[ح ُ ب َ] (اِخ) ابوحفصه. رجوع به حبیش حبشی شود.

حبیش. [] (اِخ) ابن یعلی بن امیه. و هیثم بن علی در مثالب و ابن کلبی در باب شرف او را یاد کرده گوید: ابن یعلی بن امیه حلیف بنی نوفل بود و او از بنی تمیم است. و درباره ٔ داستان ام عمرو بنت سفیان بن عبدالاسد مخزومی شعری سروده است:
باتت تجرعنا بهم فی کفها
حتی اقرت غیر ذات بنان
قدموا عبیداً و اقتدوا بابیکم
و دعوا التبختر یا بنی سفیان.
ابن سعد در طبقات همین داستان و شعر را درباره ٔ فاطمه بنت اسودبن عبدالاسد که دخترعموی ابوعمروبن سفیان است آورده گوید: شعر را حبیش بن یعلی بن امیه گفت و آن در حجهالوداع بود. و از گفتار ابن کلبی چنین معلوم میشود که این داستان در مدینه واقع شده، و اینکه حبیش از صحابه ٔ مشهور است، لیکن من نام او را در عداد صحابه نیافته ام. (الاصابه ج 1 ص 324 و 325).

حبیش. [] (اِخ) ابن موسی الضبی. وی کتاب اغانی را برای متوکل تألیف کرده و در آن چیزها بیاورده که اسحاق و عمروبن بانه آنها را ذکر نکرده اند و از نامهای زنان و مردان آوازخوان در جاهلیت و اسلام بنوشته بر ظریف و غریب ذکر کرده.او راست: کتاب اغانی بر حروف معجم و کتاب مجردات المغنیات. (معجم الادباء).

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابن موسی. محدث است.

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابن محمدبن حبیش. محدث است.

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابن مبشر. نجاشی در رجال خود او را برادر جعفربن مبشر، دانسته، گوید: مکنی به ابوعبداﷲ و از شیعه است و احادیث عامه را بسیار روایت کرده. و کتاب بزرگ و نیکی تألیف کرده و «اخبار السلف » نامیده و در آن متقدمان بر علی را ناسزا گفته است. علی بن حسن بن موسی زراد از او روایت دارد. و علامه ٔ حلی نیز در خلاصه او را یادکرده گوید: و برخی وی را حَبَش نامیده اند. کشی در رجال خود گوید: از اصحاب ما (شیعه) و نام او محمد بوده و از روایات عامه بسیار نقل کند. ابن حجر در تقریب گوید: حبیش بن مُبَشِّربن احمدبن محمد ثقفی. مکنی به ابوعبداﷲ طوسی. ثقه است. فقیه و سنی است. و برادرش جعفر از بزرگان معتزله بود و به سال 258 هَ. ق. وفات یافت. (تنقیح المقال ج 1 ص 254). شیخ طوسی در فهرست نیز گوید: نام وی محمد است، و محمدبن ابی عمیر (متوفی 217 هَ. ق.) از وی روایت کند. (الذریعه ج 1 ص 332).

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابن عبداﷲ. محدث است.

حبیش.[ح ُ ب َ] (اِخ) ابن عبدالرحمن. مکنی به ابوقلابه. بعضی نام او را حبیش بن منقذ گفته اند. او یکی از روات زکی و زیرک بود و میان او و اصمعی از راه مذهب دشمنانگی بود. چه اصمعی سنی و ابوقلابه شیعی رافضی بود، چنانکه آن گاه که خبر مرگ اصمعی بشنید شاد شد و گفت:
اقول لما جأنی نعیه
بعداً و سحقاً لک من هالک
یا شرمیت خرجت نفسه
و شرمد فوع الی مالک.
و نیز او راست در همین معنی:
لعن اﷲ اعظما حملوها
نحو دارٌ البلی علی خشبات
اعظماًتبغض النبی و اهل الَ
بیت و الطیبین و الطیبات.
و ابوقلابه صدیق و دوست عبدالصمدبن المعذل بود و آن دو را با یکدیگر مزاحها میرفت. عبدالصمد مرزبانی گوید: وقتی به مزاح این بیتها گفته و به ابی قلابه برخواندم:
یارب ان کان ابوقلابه
یشتم فی خلوته الصحابه
فابعث علیه عقرباً دبابه
تلسعه فی طرف السبابه
واقرن الیه حبه منسابه
و ابعث علی جوفانه سنجابه.
ابوقلابه تا مصراع آخر خاموش بود و چون مصرع اخیر بخواندم گفت: اﷲ اﷲ پس از فساد خرمن دیگر چه بر جای ماند! مبرد در روضه از عبدالصمدبن المعذل روایت کند که: نزد ابوقلابه جرمی که یکی از روات هوشیار وقت بود شدم و از وی درخواستم تا از ارجوزه ٔ منسوب به اصمعی که او داشت خویشتن را نسختی برگیرم و مطلع آن ارجوزه این است:
تهزی ٔ منی اخت آل طیسله
قالت اراه ملقاً لاشی ٔ له.
و او بخل ورزید و من مأیوس بازگشتم و ارجوزه ای را که بدو بیت ذیل آغاز میشود بساختم:
تهزی ٔ منی و هی رود طله
ان رأت الأحناء مقفعله
قالت اری شیب العذال احتله
و الورد من ماء الیرنّا حلّه.
و به نزد او بردم و گفتم: یکی از اعراب راست و او را دادم و وی در ازاء، قصیده ٔ منتسب به اصمعی را به من داد تا نسخت کردم. سپس ابوقلابه وقتی که اصمعی را دیدار کرد ارجوزه ٔ مرا به وی نمود و از غریب اللغه آن پرسیدن گرفت. اصمعی پس از امعان نظری گفت این ارجوزه، یکی از دجالان راست. فلان و فلان و فلان کلمه و جمله را نبینی که حکایت از مصنوع بودن آن می کند و بر گولی خویش شرم آورد. (از معجم الادباء).

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابن سلیمان. محدث است.

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) موضعی است در قول نصر. (معجم البلدان). قلعه ای است بنی عبید را نزد کوه.

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابن سعید. محدث است.

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابن دینار. تابعی است. از زیدبن اسلم روایت کند. ازدی گوید: متروک است. ابن حبان گوید: وی از زید عجایبی نقل کرده. (لسان المیزان ج 2 ص 175).

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابن دلجه. محدث است.

حبیش. [] (اِخ) ابن خالدبن سعدبن منقذبن ربیعهبن اصرم بن خُبَیس بن حرام بن حبیشهبن کعب بن عمرو خزاعی. مکنی به ابوصخر. و او را حبیش بن اشعر، و حبیش اشعری نیز گویند. او برادر ام معبد است. موسی بن عقبه و جز او گویند: روز فتح مکه کشته شد. بخاری روایت کرده که حبیش بن اشعر در روز فتح مکه با خالدبن ولید بود، و کشته شد. بغوی و ابن شاهین داستان ام معبد و مهاجرت پیغمبر از مکه به مدینه را از ابن حبیش نقل کنند. (الاصابه ج 1 ص 324). ابن عبدالبر و ابن منده و ابونعیم نیز او را یاد کرده و در عداد صحابه شمرده اند لیکن مجهول الحال است. (تنقیح المقال ج 1 ص 254). و داستان ام معبد چنانست که چون حضرت نبی اکرم صلوات اﷲ علیه با ابی بکر صدیق به قصد مدینه به نهانی از مکه بیرون شد در راه به خیمه ٔ حبیش مصادف شد و از او شیر طلبید و او گفت میشهای وی بار نگرفته از آن رو شیر ندارد. حضرت رسول اﷲ صلوات اﷲ علیه فرمود تا میشی را که آبستن نبود بدوشیدند و کاسه ای پر کرده و با ابی بکر رضی اﷲ عنه بنوشید، و حبیش با دیدن این معجزه دین اسلام پذیرفت و خواهر حبیش ام معبد است و این خبر از او روایت شده است. او در فتح مکه به شهادت رسید. وی در فتح مکه درسپاه خالدبن ولید شرکت کرد و با کرزبن جبار راه را گم کرده به دست دشمن کشته شد. (قاموس الاعلام ترکی).

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابن الحسن. نام طبیب و گیاه شناسی صاحب تألیف در فن خویش و ابن البیطار در مفردات از او بسیار روایت آرد. رجوع به حبیش اعسم شود.

حبیش. [] (اِخ) ابن حذافه سهمی. حمیدی گوید: معمر او را یک بار حبیش با مهمله و موحده آورده و یک بار با معجمه و نون. قلت عسقلانی و فی الصحیحین کذلک و هو الصواب. (الاصابه ج 2 ص 75 و 76).

حبیش. [] (اِخ) ابن حباشهبن اوس بن بلال اسدی پدر ذر میباشد. ابوالقاسم بن ابی عبداﷲبن منده در کتاب «من روی حدیث لیلهالقدر» حدیثی از وی آورده. و آن حدیث چنین است: «من طریق ذربن حبیش قال حدثنی اُبی ّ...» و او اُبی بن کعب صحابی است لیکن ابوالقاسم مذکور او را به فتح همزه خوانده و حبیش را از صحابه شمرده است. و این خطائی ظاهر است. و این مرد غیر از حبیش اسدی است. (الاصابه ج 2 ص 76).

حبیش. [ح َ] (اِخ) ابن حارث بن اسدبن عمروبن ربیعهبن حضرمی اصغر، برادر حبش بن حارث است.

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابن بشر. رجوع به حبیش بن مبشر شود.

حبیش. [] (اِخ) ابن اشعر. رجوع به حبیش بن خالدبن سعد شود.

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) ابن ابراهیم تفلیسی. رجوع به حبیش تفلیسی شود.

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) وی از زیدبن اسلم از ابن عمر روایت کند. عسقلانی او را پس از ذکرحبیش بن دینار آورده است. (لسان المیزان ج 2 ص 175).

حبیش. [ح ُ ب َ] (اِخ) حَبشی. ابن شریح مکنی به ابوحفصه.تابعی است. ابن منده گوید: اسحاق بن سوید رملی او رادر عداد صحابه شمرده. و موسی بن سهل در عداد تابعین.بخاری و ابن ابی حاتم و ابن حبان نیز او را از تابعین شمرده اند، وی از عبادهبن صامت روایت کند. صنعانی او را در عداد کسانی که درباره ٔ ایشان اختلاف هست یاد کرده، لیکن نام او را حبیب نهاده و آن توهم است. (الاصابه ج 1 ص 325 و ج 2 ص 76). ابونعیم نیز او را صحابی شمرده لیکن مجهول الحال است. (تنقیح المقال ج 1 ص 254).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری